سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیشب پشت کامپیوتر بودم . شیوا هی غرغر می کرد و می گفت بیا بخواب . شیوا : بابا نمیاد بغلش بخوابم . گفتم : مگه مامانت نیست ؟ گفت : من تو رو دوست دارم . من بغل تو رو دوست دارم . تو مامان منی . من دو تا مامان دارم !!! بریم اونجا بخوابیم من قلب تو رو بخورم !!!
^ 93/3/8 - آخرین تغییر : [آقاشیر] 93/3/9
- نوسازی - نظر
شیوا : کاشکی اینجا نبودیم . یه جای دور بودیم پشه ها نبودن . همه ی پشه ها از یه جای دور میان اینجا . اه !!! - شما (ویرایش | حذف)

به دست و پای شیوا دافع حشرات زدم . مادرم گفت : به من نزن من از بویش بدم میاد . شیوا : تو دلت میخواد پشه تو رو بخوره ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

چه دنیایی داره شیوا خانوم آخی - شمیم دوست

شیوا : این خونه رو بفروشیم بریم خونه کربلایی ( کربلا ) . زود باش آماده شو !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : مامان ! من این خونه رو دوست ندارم . آخه هی سوسک داره . هی مورچه داره . این خونه رو بفروشیم . من باهاش حرف نمی زنم . هر جا رو می بینم یه حیوونی داره . اعصابم خورد میشه . یه بار این خونه رو بفروشیم بریم یه خونه دیگه !!! - شما (ویرایش | حذف)


شیوا : کی ( تو سر کارت ) غذا درست می کنه می خوری ؟ غذا می خوری میری می خوابی ؟ من دیگه نمیذارم بری سر کار . آخه دوست دارم !!! - شما (ویرایش | حذف)

خان ! دو سه شب پیش خوابتو دیدم . یه جوون چهارشونه قد بلند و جلوی سرت ژل زده بود . سر سفره غذا بودی که اومدم خونه تون ... - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : کاشکی همیشه تعطیل بود ( 4 بار تکرار کرد ) یه عالمه تعطیل بود . یه عالمه جمعه بود بابا نمی رفت سر کار !!! - شما (ویرایش | حذف)

رفته بودیم حرم . یه پیرمرد جلوی ما تعادلش به هم خورد و افتاد زمین . شیوا اون شب تو رختخواب می گفت : خوابم نمی بره . چون دلم برای همه ی پیرمردا می سوزه .باباجونی که مریض نیست - مادرجون مریضه با اون مرده که افتاد - با عمو امین که دندون درد داشت - دلم برا بابا می سوزه !!! - شما (ویرایش | حذف)

رفتیم حرم براش یه چادر خریدیم . شیوا : فاطمه ! چادر من خاکیه . من بهش همیشه اشتباهی پا می زنم !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ ته کاسه ی پفیلای کچاپ رو دست می کشید و می خورد . شیوا : نمک توش ریختن ؟ گفتم : اونا رو نخور . گفت : دوست دارم . شیرینه !!!
^ 93/3/8 - آخرین تغییر : [اسپایکا] 93/3/9
- نوسازی - نظر
شیوا : من لاغر مردنی هستم ؟ فاطمه میگه . من گوشت ندارم ؟ مادرش گفت : نه . شیوا : من زیاد گوشت می خورم گوشت به من نمی خوره ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

ساعت 5:45 صبح بود . شیوا : چرا صبح شد ؟ چرا ظهر شد ؟ مگه دیگه شب نمیشه ؟ چرا هوا آبی شد ؟ میخوام بخوابم . چرا صبح نمیشه ؟ ظهر شده ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

من اخر نفهمیدم اینا یعنی چی //// - Hunter

اینا حرفای یه بچه ی 4.5 ساله است ( شیوا سادات ) . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بابا ! مامان تلزونو ( تلویزیونو ) درست کرد . دیگه نمیره کالان دیگه - کالان دیگه !!! - شما (ویرایش | حذف)

مریض بودم خانومم سوپ درست کرد . شیوا : بوی آش بابا میاد . چقدر بوش خوشمزه است . مامانی ! مامانی ! توهو با بابا و من بخوریم آش !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : خوابم نمی بره . بیا بغل من نرم بشی . تو هیچ وقت بغل من نمی خوابی !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بالش من قشنگه ؟ دوست داری بالش منو داشته باشی ؟ گفتم : آره . شیوا : مامان ! بابا دوست داره بالش منو داشته باشه . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : بابا ! چه جوری پول در میاری ؟!!

^ 93/3/8 - آخرین تغییر : [208787-دختر بهار] 93/3/8
- نوسازی - نظر
هانتر ؟؟؟ - شما (ویرایش | حذف)

بله ؟ - Hunter

من اخر نفهمیدم اینا یعنی چی //// - Hunter - شما (ویرایش | حذف)

خب والا اخرش نفهمیدم - Hunter

پس چرا لایک ؟؟؟ - شما (ویرایش | حذف)

قشنگه - Hunter

شیوا : دستم . آی دستم . مامان ! داروی خار نمی زنی ؟!! ( پماد برای خارش ) - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : دوست دارم برم کربلا . برم کربلا همه ی عروسکاشو - نخرم - ببینم !!! همه مغازه های کربلا برم همه جا رو ببینم . من امام حسین رو خیلی دوست دارم . - شما (ویرایش | حذف)

خدا نگهشون داره جناب بالتازار. - 2-شبستان

نوشته شده در  یکشنبه 93/3/11ساعت  10:57 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]