سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرار بود شیوا رو با خودم ببرم نمایشگاه نقاشی پارسی بلاگ .

اما نبردمش .

تازه قرار بود یه نقاشی از اونو ببرم نشون بدم .

ساعت 4 صبح : شیوا  : چرا نمیری نقاشیمو به یکی نشون بدی ؟

 گفتم : الان ؟؟؟ 

گفت : آره . کی میری ؟!! وااااای

سه شنبه 15/5/92 3:44 صبح

تشنه...، اسیرعشق...، ... 4 فرد دیگر ... عشق و دوری♥، کشتی نجات ما

حیف شد نیاوردینش!مشتاق دیدارشون بودیم - تشنه...

تو نمایشگاه چشمم روشن شد به مهندس فخری - خون شهدا - معین - پوریا- دهاتی ...

_____________________________

دختر بزرگم داروی گیاهی " تاناستوم " رو سرکشید

و گفت : مزه خر میده .

 شیوا : خر خودتی !!! وااااای

این آخریش خیلی با حال بود  - عکاس آماتور

 خدا حفظشون کنه ان شاالله. کاش آورده بودیدشون  - سیدمحمدرضا فخری

مهندس عزیز یه مهمونی اختصاصی باید بدین برای رونمایی از شیوا می تونه خونه تون باشه 

 اهان، ازون نظر  - سیدمحمدرضا فخری


نوشته شده در  شنبه 92/9/30ساعت  10:52 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]