سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیوا    : بابا مامان میخواد بلا ( برای ) من جایزه بخره . مامان میخواد بلا من جایزه بخره - سک سک - دعوام نکنی ! گفتم : چرا ( میخواد جایزه بخره ) ؟ گفت : ( چون ) من ندارم !!! 

پنج شنبه 24/12/91 10:36 عصر - آخرین تغییر : [علیرضا احسانی نیا] پنج شنبه 24/12/91 10:56 عصر

*رضا* ♥، مهران حداد، علیرضا احسانی نیامجنون الحسین ع، جزتو، رویای شبانه♥، پیام نما جامع

ساعت 1 و نیم شب موقع خواب : شیوا : شیوا عاشق عزیزشه . شیوا عاشق عزیزشه . عاشق زرافه ست ( عروسکش ) . من عاشق زرافه ام . خیلی دوسش دارم !!! - خاطرات دکتر بالتازار

 

شیوا : طقب بالا - طقب پایین ( طقو پایین ) . گفتم : یعنی چی ؟؟؟ گفت : نمی دونم !!! - خاطرات دکتر بالتازار

شب قبل از خواب بهش گفتم : قران بخونگفت : بلد نیستمبعد از چند ثانیه گفت : بابا یادته من کوچیک بودم قران می خوندم ؟!!  ) - خاطرات دکتر بالتازار

علیک السلام - جزتو

گفتم : خدایا ما رو برا نماز صبح بیدار کن . شیوا : خب !!! ( باشه . بیدار میکنم ! ) - خاطرات دکتر بالتازار

شیوا تو کار خواهر بزرگش دخالت می کرد . فاطمه : تو فضول آدمیشیوا : هه هه فروض ...حوروض !!! - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  شنبه 92/9/30ساعت  9:55 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]